|
سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:, :: 18:25 :: نويسنده : n.darvishi
وقتی دخترک را دید متوجه شد اون نابیناست دنیا روی سرش خراب شد اشک تو چشماش جمع شد اما دخترک خندید اون هم خندید حالا نوبت دخترک بود تا با یک جفت کفش کتانی پسرک را خوشحال کند هر دو خندیدند دخترک خیلی خوشحال شد که توانسته پسرک را خوشحال کند و او را به ارزویش برساند بعد از جدایی شان موج خوشحالی در چهره پسرک بیشتر نمایان بود نظرات شما عزیزان:
خیلی ممنون عالی بود گریم گرفت
![]() ![]() ![]() ![]()
![]() |